آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

عید غدیر مبارک...

تمام لذت عمرم در این است        که مولایم امیرالمومنین است  به عشق نام مولایم نوشتم       چه عیدی بهتراز عیدغدیر است امسال دومین عید غدیره که پسر قشنگم کنارمونه عزیزم این روز عید به شما پسرم و همه بچه های شیعه مبارک باشه .انشااله بحق این شب مولا شادی و خنده رو از هیچکس نگیره ..... ...
24 آبان 1390

سفرهای آرین

سفرهاي من: اولين مسافرتم در تاريخ ۱۰/6/۸۹ (۵/۳ماهگي) به همراه مامان وبابام به شمال بود. من يادم نمياد ولي مامانم ميگه تمام راه جاده چالوس خواب بودم و لحظه هايي هم که بيدار ميشدم به کوهها و سر سبزيها نگاه ميکردم وقتي رسيديم کنار دريا با من بازي ميکرد و من از دريا خيلي خوشم اومده بود.  دومين مسافرتم در تاريخ ۲۶/8/۸۹ (6 ماهگي) به همراه مامان و خانواده پدريم به شهر يزد بود. وسومين سفرم در تاريخ ۱۸/12/۸۹ (۱۰ماهگی) به همراه مامان و بابام و خانواده پدريم به شهر اراک بوده و سفر چهارمم در تاريخ ۱/1/۹۰ (۱۱ماهگی) با مامان و بابام به جنوب کشور ( قشم ) بود. همچنین سفر پنجمم در تاریخ 16/2/90 (12ماهگی) با مامان و باباجونم به شمال کشور(نوشهر ...
16 آبان 1390

مامان مرضی دوستت دارم, روزت مبارک...

قبل از هر چی جا داره از مامان گلم بخاطر زحمتهایی که برای من در طول این یکسال کشیده خیلی خیلی تشکر کنم و از خدا جونم می خوام مامانم و همه مامانهای دنیا تنی سالم داشته باشن و همیشه لبخند رو لباشون باشه و همشون به سلامتی بتونن میوه های عمرشونو به ثمر بشونن و دکتر و مهندس شدن ما بچه هاشونو انشااله ببینن و تمام خستگی عمر از تنشون دربیاد و خدا کنه ما نی نی ها بزرگ شدیم قدردان زحماتشون باشیم و انشااله شرمنده روی گل مامانهامون نشیم.(خدا جون خودت کمکمون کن).  اینم یه شعر واسه مامان گلم: من اومدم به دنیا فقط مال تو باشم خدا کنه مامان جون که لایق تو باشم خیلی دوستت دارم , همیشه در کنارم بمان, بی تو بودن کار من نیست.  ...
16 آبان 1390

عید سعید قربان مبارک...

يک شاخه گل سپيد تقديم تو باد  رقصيدن برگ بيد تقديم تو باد تنها دل تنگيست سرمايه ي من  آن هم شب پاک عيد تقديم تو باد پسر قشنگم امسال دومین سالیه که عید قربان کنارمون هستی و امیدوارم همیشه زندگیت به زیبایی گلستان ابراهیم و پاكی چشمه زمزم باشه به امید صدو بیستمین عید قربان برای شما پسر عزیزم دوستت داریم عشق مامانی و بابایی
16 آبان 1390

مامان قاقا میخوام!!!!!!!!!!!!

امروز ظهر ساعت 12 ماماني رو بيدار کردي و مثه هميشه گفتي:^^مامان قاقا^^ ومنم رفتم که ازآشپزخونه برات چيزي بيارم و همچنين درب فريزر را بازکردم که براي ناهار گوشت بگذارم بيرون وتو مثه موش سريع از درب يخچال يه بستني ليواني برداشتي و رفتي و اشاره ميدادي که برات باز کنم و ماماني قشنگم خيلي ناز نشستي يه گوشه و شروع به خوردن کردي. خيلي ناز ميخوردي.الهي قربونت برم که از5 ماهگي عاشق بستني بودي.نوش جووووووووووون. رفتي اتاقت و اونجا هم کمي بازي کردي و بعداز ناهار بازهم گفتي : ^^مامان قاقا^^ و بهت يه ويفر دادم و مثه يه پسر مودب رفتي روي مبل نشستي و خوردی قشنگ ماماني. و عصر ها هم طبق عادت هر روز پشت درمی ایستی و میگی ددر.......... تا اینکه ...
15 آبان 1390

پسر! اینقدر آتیش نسوزون!!!

ماماني امروز (جمعه) هزار ماشالا خيلي آتيش سوزوندي و هر جا که رفتيم يه خرابي پيش آوردي . ظهر تو رستوران انگشتت رو توي ماست ميکردي و روي ميز رو خط خطي ميکردي و بعد داخل ماشين فلش رو از روي ضبط کشيدي و درآوردي . کم موند بشکنيش و عصري هم به يه فروشگاه رفتيم و اونجا آبميوه ژله اي برات برداشتم و تو سبد خريد گذاشتم و شما برداشتي و با دندونات سوراخ کردي وميک ميزدي و برگشتني باز هم داخل ماشين کمي شيطنت کردي و از جلوي ماشين به عقب ميرفتي و برميگشتي تا اينکه بغلم کمي خوابيدي و رفتيم هايپر براي خونه خريد کنيم و هر چي من و بابايي داخل چرخ خريد ميگذاشتيم بادندونات سوراخ ميکردي يا بهمديگه ميزديشون که حدود 3 تا کارامل را سوراخ کردي و يه بسته پنير ...
15 آبان 1390

نمایشگاه پلیس

امروز بعدازظهر من و آرين و بابايي به نمايشگاه پليس رفتيم. و آرين هم مثه ما از غرفه ها ديدن ميکردتا اينکه رفتيم داخل يه غرفه که براي بچه ها بود و علائم راهنمايي و رانندگي را بصورت رنگي و بچه گانه به تصوير کشيده بودن و آرين هم از کاردستي هاي رنگي خوشش اومده بود و با ماشين پليس کاردستي و همينطور واقعي عکس گرفت و بابايي هم  آرين را روي موتور پليس گذاشت و عکس گرفت ودرآخر اينکه موقع خروج از نمايشگاه يه غرفه جبهه و هر چي مربوط به مسائل جبهه بود را به تصوير کشيده بودن وامسال هم مثه  سال پيش آرين و بابايي با هم پشت سنگر عکس انداختن و يه قسمتي هم استخر توپ بودکه براي بچه هاي بزرگتر از آرين بود و پسرم خيلي دوست داشت بره داخل توپها بازي کنه ول...
28 مهر 1390

این پسر فوق العاده باشخصیته!!!

این مطلب کاملا واقعیه و هیچ تعریف بیجایی نشده..... همیشه موقع ناهار یا شام که میشه بخصوص وقتی خونه بابام هستیم (البته هر شب شام اونجاییم) آرین وقتی میفهمه که میخواهیم شام بخوریم خودش نفر اول میره رو صندلی میشینه و جالب اینجاست که جای معینی هم برای خودش انتخاب کرده و بدون اینکه به چیزی رو میز دست بزنه منتظر می مونه تا همه بنشینن و با همه شروع به خوردن میکنه و بر عکس همه سکوت رو رعایت میکنه تا شامش تموم بشه و بعداز شام شروع به صحبت میکنه و از خودش یه صداهایی در میاره یا میره برای ادامه بازی... پسر قشنگ مامان شدیدا عاشق چاییه(البته اصالت مادریشو حفظ کرده)).   ...
28 مهر 1390

آبگوشت خوردن آرین واقعا دیدنیه!!!!

پسر قشنگم برعکس بچه هاي ديگه آبگوشت رو خيلي دوست داره و هميشه سر سفره علاقه خاصي نشون ميده البته شک ندارم این علاقه بخاطر دستپخت خوبه مامانمه... عکسهاي زير آبگوشت خوردن آرين رو در حال خودش در گوشه اي از خونه نشون ميده و قایم شدن زیر میز بعد از اتمام شام.!!!!! ...
28 مهر 1390