آرینآرین، تا این لحظه: 14 سال و 5 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

سفر زمستاني به شمال کشور

جمعه صبح سه نفري به سمت شمال حرکت کرديم. و آرين که هنگام حرکت از خواب بيدار شده بود بعد از 2ساعت بيدار ماندن و ديدن برفهاي جاده و بف بف گفتن داخل ماشين خوابش برد و وقتي هم کنار دريا رسيديم از خواب بيدار نشد.تا اينکه من و بابايي کلي عکس و فيلم گرفتيم و سرو صدا مي کرديم که آرين جون ماماني چشماشو باز کرد و بهت زده به دريا نگاه ميکرد و ميگفت :با....با...يعني آب ...دريا. رفتيم صبحونه خورديم و بسمت درياي چالوس رفتيم و بابايي و آرين کنار دريا قدم ميزدن و من هم مثه هميشه عکس و فيلم ميگرفتم تا اين لحظات خوش را ثبت کنم در آلبوم عکسهامون و در آخر نوبت من و آرين جون بود که هم قدم زديم و هم کلي تو بغلم بهم کله ميزد و ميخنديد.  امروز خيلي خوش گ...
9 بهمن 1390

تولد 29 سالگی مامان مرضی

            بیست و نهمین جشن میلادت را به پرواز می روم دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها آسمانی که نه برای من نه برای تو که تنها برای “ما” آبیست . . . اینگونه سالی دگر ازعمر تو آغاز میشود تولدت مبارک مادر فداکار و همسر عزیزم   امشب تولدمه و به عبارتي يکي از بهترين روزهاي زندگيم..... هميشه روز تولدم برام عزيز بوده و هميشه هم برام پرخاطرست...... امسال همسرم برام دو تا تولد در دو روز مختلف گرفت.یکی شب تولدم بود که با خانواده که همگی برای صرف شام به رستوران عدنان رفتیم یه رستوران سنتی شیک بود که حسابی به هممون خوش گذشت و آرین هم حسابی مشغول خرابکاری...
9 بهمن 1390

واژه های آرین

 تلفظ برخي از کلمات به زبون آرين جون: نون ------------------------------ نون آب -------------------------------------- با پرتقال -------------------------------- قورقه قال خوراکي و غذا --------------------------------- قاقا لپ تاپ -------------------------------- دپ تاپ تو ----------------------------------- دو توپ ------------------------------- دوپ برو ------------------------------------ برو برف ------------------------------------- بر گربه -------------------------------- گربه بیرون رفتن --------------------------------- ددر جیش ------------------------------------- جیش بیا ------------------------------------- بیا نیست ----...
4 بهمن 1390

آرین و آریا و بردیا

امروز خونه عموی بابایی دعوت بودیم و یکی از دوستان خانوادگیشون هم دعوت بود و آقا پسرهاشون آریا و بردیا که با هم داداش هم هستن با آرین سه تایی چند ساعتی را  حسابی بازی کردن و کشتی گرفتن و...... خلاصه اینکه عکسهای زیر شیطنتهای این سه نفر را کامل نشون داده. آرین هم که عاشق بازی با پسرهای بزرگتر از خودشه.معلوم بود به هر سه تاشون حسابی خوش گذشته. و یه آهنگ هم گذاشتن و آرین هم سنگ تموم گذاشت و همه جوره میرقصید و همه محو تماشا بودن و دور و بریا هم قربون صدقه میرفتن و من هم فیلم میگرفتم. آرین در حال دست و پنجه نرم کردن با شاسخین این سه نفر در حال کشتی گرفتن بودن و برادر بزرگتر دستش را داره نشون میده که آرین یه کاری کرده و حالا نوبت ...
21 دی 1390

یه پیاده روی طولانی دو نفره .....

دیروز عصر من و آرین جون حاضر شدیم تا با هم برای اولین بار به یه پیاده روی طولانی دو نفره بریم. و یه بیسکویت هم به پسر قشنگم دادم تا حسابی کل راه مشغول خوردن و دیدن مغازه ها بود طوریکه اصلا دست منو نمیگرفت و مجبور بودم از سر کوچه ها که می گذشتیم بغلش کنم و بگذارم اون سمت که خدایی نکرده با ماشینها تفاصد نکنیم. وسطهای راه نگاهم میکرد و یه لبخند ملیح نثارم میکرد و به این معنی که کلکی برات دارم  تا اینکه از مسیری که اومده بودیم برمیگشت و می دوید تا منم دنبالش بدوم و من هم نامردی نکردم و دویدم هم پسرم کلی می خندید و خوشحال بود و هم من یه یادی از بچگیهام کردم. خیلی خوشحال بودم که بیرون اصلا بهونه خرید یا اینکه خسته شده باشه و بغلش کنم نمی...
21 دی 1390

یه گردش دو شیفته...

امروز جمعه برای ناهار خونه مادرجون رفتیم و سپس همگی برای گردش به برغان رفتیم و منظره زیبای روستا که تقریبا هنوز پوشیده از برف بود مثه پوسترها بود.وبعداز کلی گردش هوا دیگه داشت تاریک میشد و باید سریع بازمیگشتیم خونه تا به سانس دوم گردش که با دوستامون بود میرسیدیم.(به این میگن یه برنامه گردش فشرده.....) اینم یه جورشه دیگه... با دوستامون بعداز صرف عصرونه راهی فرحزاد شدیم .مثه همیشه حسابی خوش گذشت و آرین هم حسابی واسه خودش خوش میگذروند. خدانکنه ما بخواهیم بریم جایی برای صرف چای......این آزمایشات آرین تمومی نداره............ باز هم بساط قوری و فنجون و همون کارهای همیشگی و در آخر چای نخوردن و ریخت و پاش های این گل پسر...........خلاصه اینکه ما با و...
13 دی 1390

دومین شب یلدای آرین جون

  پسر قشنگم... انشااله همه لحظه های پایانی پاییزت ، پر از خش خش آرزوهای قشنگ باشه... با آرزوی صد و بیستمین شب یلدا واسه تو فرشته خوشبختی... بدو که روز کوتاهه / پائیز آخر راهه هندونه رو آوردی؟ / جوجه هاتو شمردی ؟ زمستون میشه فردا / مبارک باشه یلدا !    شب يلدا شد و ميلاد خوش ايزد مهر زايش نور از اين ظلمت تاريک سپهر شب يلدا شد و بر سفره دل باده عشق رخ معشوقه و مدهوشي دلداه عشق شب يلدايتان پرستاره و پرخاطره باد... ...
13 دی 1390

کریسمس 2012 مبارک

   پسر قشنگمون آرین جون:       اميدوارم بابانوئل به جاي کادوي زيبا       تقدير زيبا براي تو هديه بياره       تقدير خوب رو نميتوني الان حس کني       اما در آينده ميفهمي بهترين آرزو رو برات داشتیم،عزیزم کریسمس مبارک... امسال دومين کريسمس آرين جونه و امشب همه پدربزگها و مادربزرگهاي آرين جون و همچنين عمو سعيد خونمون دعوت بودن وهمگي دور هم جمع بوديم و زحمت شام امشب با مادرجون بود و براي شام کوفته تبريزي تدارک ديده بود. دستش درد نکنه حسابي سنگ تموم گذاشته بود بخصوص با تزئينات قشنگي که انجام داده بود.آرين جون مهمون نواز ...
13 دی 1390

تولد دوست مامانی در جاده چالوس

امشب تولد دوست دوران دانشگاه ماماني بود و همگي براي شام به رستوران کوهساران جاده دعوت بوديم. بعد از شام در مسير رستوران ماشينهارو نگه داشتيم و حسابي همه بزن و بکوب کرديم و آرين جون سردش شده بود و بابايي داخل ماشين برد تا نازگل ماماني گرم بشه.و آرين هيجانزده به هممون نگاه ميکرد و بعد براي صرف چاي به سفره خانه بهار در همان جاده رفتيم و طبق معمول هميشه آرين با قوري چاي و فنجونها شروع به بازي کرد البته دانشمند کوچولوي ما چاي رو از قوري به فنجون ميريزه و بلعکس. و دقيقه ها اين عمل رو انجام ميده تا از آزمايشاتش نتيجه بگيره و بعد از اینکه همشو روی زمین میریزه در آخر بي خيال ميشه.خلاصه اينکه امشب خيلي خيلي به همه خوش گذشت برگشتني با صداي موسيقي ...
9 دی 1390