سفر زمستاني به شمال کشور
جمعه صبح سه نفري به سمت شمال حرکت کرديم. و آرين که هنگام حرکت از خواب بيدار شده بود بعد از 2ساعت بيدار ماندن و ديدن برفهاي جاده و بف بف گفتن داخل ماشين خوابش برد و وقتي هم کنار دريا رسيديم از خواب بيدار نشد.تا اينکه من و بابايي کلي عکس و فيلم گرفتيم و سرو صدا مي کرديم که آرين جون ماماني چشماشو باز کرد و بهت زده به دريا نگاه ميکرد و ميگفت :با....با...يعني آب ...دريا. رفتيم صبحونه خورديم و بسمت درياي چالوس رفتيم و بابايي و آرين کنار دريا قدم ميزدن و من هم مثه هميشه عکس و فيلم ميگرفتم تا اين لحظات خوش را ثبت کنم در آلبوم عکسهامون و در آخر نوبت من و آرين جون بود که هم قدم زديم و هم کلي تو بغلم بهم کله ميزد و ميخنديد. امروز خيلي خوش گ...
نویسنده :
مامان مرضی و آرین
3:34