آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

تولد 29 سالگی مامان مرضی

1390/11/9 3:00
3,588 بازدید
اشتراک گذاری

 

          بیست و نهمین جشن میلادت را به پرواز می روم

دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها

آسمانی که نه برای من

نه برای تو

که تنها برای “ما” آبیست . . .

اینگونه سالی دگر ازعمر تو آغاز میشود

تولدت مبارک مادر فداکار و همسر عزیزم

شکلکهای جالب آروین شکلکهای جالب آروین


امشب تولدمه و به عبارتي يکي از بهترين روزهاي زندگيم..... هميشه روز تولدم برام عزيز بوده و هميشه هم برام پرخاطرست......
امسال همسرم برام دو تا تولد در دو روز مختلف گرفت.یکی شب تولدم بود که با خانواده که همگی برای صرف شام به رستوران عدنان رفتیم یه رستوران سنتی شیک بود که حسابی به هممون خوش گذشت و آرین هم حسابی مشغول خرابکاری بود و دستمال کاغذیهارو در میاورد از جاش و داخل حوضچه آبشار رستوران میریخت و ما هم مشغول تولد و صحبت کردن بودیم و وقتی نوبت یه کادوها رسید آرین هم مثه ادمهای بزرگ اومد کنارمون تا کادوش اعلام بشه و ذوق کنه .قربونش برم که واسه مامانی یه کارت تولد موزیکال گرفته بود و بازش میکرد و با آهنگش برام میرقصید.بعد برای گشت شهری جاده چالوس رفتیم و داخل ماشین آرین نانای میکردو خلاصه یکی یکی ............آره...........و تولد دومم روز خود تولدم بود با دوستانمون که حسابی دیگه سنگ تموم گذاشتن و اینبار همسر گلم رستوران را از قبل رزرو کرده بود. رستوران تیروژ جاده که خیلی باحال بود هم از لحاظ غذا و هم گارسون و.....بعد از صرف شام آرین داخل رستوران بازی میکرد و روی سنگها سر میخورد و خوشش میومد  توی حیاط رستوران همه با هم مسخره بازی در میاوردیم و میخندیدیم و یه آدم عاقل (همسرم) عکس و فیلم از هممون میگرفت که مدرکی داشته باشه برای اثبات اینکه هممون مشکل عقلی داریم.سپس بسمت بالاتر جاده حرکت کردیم و ماشینهارو پارک کردیم و موسیقی براه بود و همه وسط انگار که دیسکو بود و در آخر اینکه بسمت پاتوق همیشگیمون برای ادامه تولد و مراسم کیک و نسکافه و.....
امشب واقعا تولدم یه چیز عجیبی بود خیلی متفاوت از چیزی که تصور میکردم .اینبار تو سفره خونه بعد از خوندن تولد..تولد.. یکی از شمعهارو آرین جون و یکی دیگشو خودم فوتیدم و پس از بریدن کیک و باز کردن کادوهای دوستای عزیزم  و تقسیم کیک به مشتریهای رستوران با موزیکی که سفره خونه گذاشته بود همه شروع به حرکات موزون کردن و در عین اینکه دوستام دست میزدن و تولدم رو تبریک میگفتن کل سفره خونه دست و سوت و تشویق........... فضایی درست کرده بودیم که انگار همه تولدم دعوت بودن .سپس با موزیک آکادمی.... ^یه حرفایی همیشه هست... ^ همه با هم شروع به خوندن کردن احساس نمیکردی که در کشور ایرانی و در استان البرز .آرین هم این وسط نهایت عشق و حال رو برده بود کاغذ کادوهارو پاره کرده بودیم و رو هوا پخش میکردیم و آرین هم ذوق میکرد و میخندید و خودشو روی کاغذها می انداخت و داخل سفره خونه حسابی بازی کرده بود با هر چی که دلش میخواست خودشو سرگرم کرده بود.وقتی شمع و فشفشه های روشن را روی کیک گذاشته بودیم اولش آرین با حالت ترس نگاه میکرد و عکسش در پایین همین صفحه گذاشته شده.خلاصه اینکه خیلی تولد های خوبی داشتم امسال خیلی برام پرخاطره و موندگار شد.جا داره همینجا از همسر عزیزم بخاطر زحمات و همچنین کادوی زیبایش تشکر کنم و همینطور از پدر و مادر و پسرم و خواهرم و همه دوستای عزیزم که با حضورشون و هدایاشون و تماسها و پیامکهاشون روز تولدم را صمیمانه بهم تبریک گفتند و بیادم بودن تشکر میکنم و برای همشون آرزوی تندرستی دارم تا انشااله باری دیگر با شادی دور هم جمع شویم.....

از صمیم قلب دوستتون دارم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)