یه گردش دو شیفته...
امروز جمعه برای ناهار خونه مادرجون رفتیم و سپس همگی برای گردش به برغان رفتیم و منظره زیبای روستا که تقریبا هنوز پوشیده از برف بود مثه پوسترها بود.وبعداز کلی گردش هوا دیگه داشت تاریک میشد و باید سریع بازمیگشتیم خونه تا به سانس دوم گردش که با دوستامون بود میرسیدیم.(به این میگن یه برنامه گردش فشرده.....) اینم یه جورشه دیگه... با دوستامون بعداز صرف عصرونه راهی فرحزاد شدیم .مثه همیشه حسابی خوش گذشت و آرین هم حسابی واسه خودش خوش میگذروند. خدانکنه ما بخواهیم بریم جایی برای صرف چای......این آزمایشات آرین تمومی نداره............ باز هم بساط قوری و فنجون و همون کارهای همیشگی و در آخر چای نخوردن و ریخت و پاش های این گل پسر...........خلاصه اینکه ما با وجود آرین همه جا معروف شدیم و جالب اینه که بخاطر این دانشمند کوچک کلی هم مورد احترام واقع میشیم به عبارتی بهتره بگم برخورد خوبشون باعث خجالتمون میشه به همین دلیل بعد از خرابکاریهای این آقا سریع منطقه را ترک میکنیم....