آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

برف بازي در منطقه کردان

  برف بازی     برف بازی    برف بازی     برف بازی     برف بازی    برف بازی بعداز ظهر جمعه بود و هوا هم مناسب براي برف بازي. بهمين دليل تصميم گرفتم آرين جون  را ببرم يه جايي که از دو روز قبل قولشو داده بودم که حسابي برف بازي کنيم خلاصه سه تايي رفتيم کردان و چه برف بازي کرديم .اينقدر خوش گذشت و مزه داد که با آرين روي برفها دراز کشيديم و کلي عکس گرفتيم و سپس براي خريد خشکبار به برغان رفتيم و آخر وقت هم آرين جون را به شهربازي يادمان برديم در آنجا هم سه تايي با وسايل ها بازي کرديم.....جاتون خالي.... ...
30 بهمن 1392

کریسمس 2014

     یک هفته  به کریسمس مانده بود. که آرین جون به کمک کاکائو های بابانوئل تونست از تواناییهای خودش استفاده کنه و دیگه خودش لباسهاشو در بیاره و بپوشه. قضیه بابانوئل این بود که هر روزی که آرین جون کارهاشو خودش انجام میداد دوتا کاکائوی خوشمزه روی لباسهاش میگذاشتم و وقتی از مهد یا آموزشگاه  زبان به خانه میومد و داخل اتاقش میرفت لباسهاشو عوض کنه با خوشحالی صدام میزد مامان جون باز هم بابانوئل برام کاکائو آورده آخ جووووووووون.تا اینکه روز کریسمس فرا رسید و بهش گفتم آرین جونم امشب کریسمسه و بابا نوئل برات یه هدیه قشنگتر میاره. بخاطر اینکه تو این یک هفته یاد گرفتی کارهاتو خودت انجام بدی و همین هم شد...... از اونروز ت...
30 بهمن 1392

تولد 31 سالگی مامان مرضی ...

  چه لطیف است حس آغازی دوباره و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس.... امروز تولدمه و پسر کلمون هم به مهد رفته و من و بابايي از فرصت استفاده کرديم و به يه گردش دونفره سمت آتيشگاه رفتيم .هوا ابري و بسیار دل انگیزه. به اتفاق هم چاي و ميوه صرف کرديم و همسر عزيزم با صداي قشنگش با آهنگي که در کافي شاپ گذاشته بودن همصدايي ميکرد و مسخره بازي در مياورد و خيلي خوش گذشت به هردوتامون هرچند بدون آرين صفايي نداشت........ و شب برای خرید هدیه تولدم سه تایی مهستان رفتیم و یه میز شطرنج و تخته البته با یه دسته گل زیبا از طرف همسرم که سورپرایزم کرد دریافت نمودم.چند روز بعد هم دوستامون بهمراه مادراشون به منزلم...
30 بهمن 1392

نمایشگاه نقاشی زمستان 92

امروز من و آرین جون به یک نمایشگاه نقاشی دعوت شده بودیم.که کنار این نمایشگاه جشنی هم برگزاری شده بود بمناسبت آغازین روز کلاسهای ریاضی و مهارت هوشی برای کودکان که آرین جون بهمراه دوستانش در مسابقات این مرکز شرکت کردند و بعد از اجرای یه سری برنامه ها و اجرای موزیک از طرف عمو موسیقی و پذیرایی از مادران و بچه ها نمایشگاه به اتمام رسید و آرین جونم خیلی خوشش اومده بود از اینکه در این مرکز و کلاسهاشون میخواد شرکت کنه....البته امروز بخاطر جشن من و آرین نیم ساعت با تاخیر در آموزشگاه زبان حاضر شدیم ولی خب ارزششو داشت فهمیدم که آرین یه جورایی علاقمند به یادگیری ریاضی هست.....
30 دی 1392

آرین جون در دنیای بازی (واقع در شریعتی)

 هرهفته روز جمعه من و آرین جون بهمراه بابایی سه تایی به دنیای بازی میریم. و آرین خیلی با وسایل بازی این مجموعه سرگرم میشه طوریکه وقتی بیرون میاد حسابی خسته  میشه.ماشین بازی و قطار و قایق سواری رو از همه بیشتر دوست داره و تقریبا هر کدوم را سه یا چهار بار صف وای میسته تا دوباره سواریشونو تجربه کنه.... الهی قربونش برم من که اینقدر عشق ماشینه نفس مامان.....
30 دی 1392

آب پرتقال گيري آرين جون

اين روزها يکي از کارهاي باباجون گرفتن آب پرتقال و ليموشيرين براي ما هست.که با ويتامين رساني به بدن سعي ميکنيم جلوي سرماخوردگي را تا حدي بگيريم و در اين مقوله آرين جون هم به نوبه خودش سهيم هست و کمک حال باباجونشه و دوست داره آب پرتقال بگيره برامون و دستشون درد نکنه که اينقدر بفکر خانواده هستن .خيلي ممنون از لطفتون....دوستتون دارم عشقهاي من...
30 آذر 1392

پنجمین سالگرد ازدواجمون مبارک....

پنج سال پیش همچین روزی روز ازدواجمون بود و با همسرم بهم قول داده بودیم به نیت پنج تن پنجمین سالگرد ازدواجمون را به مکه یا کربلای معلی برویم که به خواست خداجونم و به دعوت از طرف آقا حضرت عباس(ع) و آقا امام حسین(ع) تونستیم برای روز تاسوعا و عاشورا و همینطور سالگرد ازدواجمون در کربلا حضور داشته باشیم و این بزرگترین و زیباترین هدیه ای بود که من و همسرم بهمراه پسر عزیزمون میتونستیم توی همچین روزی دریافت کنیم.....   ...
30 آذر 1392

سفر آرين جون به کربلاي معلي در روز تاسوعا و عاشورا

   ساعت سه از فرودگاه امام بسمت بغداد پرواز داشتيم که با دوساعت تاخير انجام گرفت. و شب را بسمت کاظمين حرکت کرديم و آنجا مانديم و فردا صبح بسمت سامرا براي زيارت رفتيم و بعد از صرف ناهار بسمت کربلا راه افتاديم.(البته با اسکورد هامرهاي عراقي چون منطقه سامرا امن نيست و خلاصه اينکه شب به کربلا رسيديم و بعد از اينکه وسايلهامون را داخل هتل گذاشتيم براي زيارت آقا حضرت ابوالفضل و آقا امام حسين به حرم رفتيم و اول به نيابت از طرف پدر خدابيامرزم زيارت کرديم و سپس براي شفاي همه مريض ها و همه کسانيکه التماس دعا داشتن و در آخر براي خودمان و آرين جون هم با باباجونش بسمت آقايون رفته بود و زيارت ميکرد......الهي قربونت برم کربلايي کوچولوي من که همه...
30 آبان 1392

خداحافظي آرين جون با دوستانش برای رفتن به سفر کربلا....

   روز يکشنبه صبح  قبل از رفتن به فرودگاه آرين جون براي خداحافظي با دوستاش و مربيش به مهد رفت و چون در مهد سفره حضرت رقيه و برنامه محرم داشتند نيم ساعت در آنجا ماند و با طبلي که روز قبل برايش خريده بودم بهمراه دوستانش کمي هم طبل زده بود و برنامه اجرا کرده بودند.... ...
30 آبان 1392