افطاري در باغ گردو
جمعه بعداز ظهر بود براي گردش برون شهري به برغان و ورده رفتيم.از اونجا براي زيارت به امامزاده اي که داخل روستاي ورده بود رفتيم و با آرين و بابايي کلي عکس هاي قشنگ گرفتيم.و در راه برگشت بوديم که يه پژو 206 چپ کرده بود ولي راننده وسرنشين خدارو شکر زنده بودن. جمعيت تمام جاده رو گرفته بود و عبور اتومبيلهارو دشوار کرده بود. کمي جلوتر بساط صيفي جات فروشها بود و با آرين و باباش رفتيم پايين لوبيا سبز خريديم هم براي خودمون و هم براي مامانم اينا.
سپس رفتيم سمت خوشنام با ماشين يه گشت کوچيک زديم تا افطار بشه و براي افطار رفتيم باغ گردو... آرين چي کار نکرد.... اول که با توپش بازي کردو بعد ظرف خلال دندون را پرت کرد زمين و با خلالهايي که روي زمين ريخته بود بازي ميکردو همزمان با بازيش آش و حليم هم ميخورد البته خيلي کم. تا اينکه نوبت به موسيقي زنده رسيد و براي رقص همه چي را کنار گذاشت و شروع کرد به....
کنار ما يه خانواده 4 نفره هم بودن که 2 تا دختر دوقلو داشتن و اونا هم با آرين دوست شده بودن و حالا ديگه سه تايي مي رقصيدن.
و همه غرق تماشاي آرين بودن که اين دوتا کوچولو هم اضافه شده بودن و از شون فقط تونستيم يه 2 تا عکس بگيريم که اصلا آروم و قرار نداشتن....
خيلي خوش گذشت و موقع رفتن بود که آرين قندون و در قندون را به همديگه زد و قندون شکست. وساعت نزديکاي 9:30 شب بود که براي خريد و گردش به تهران(هايپر) رفتيم و آرين کلي هم اونجا بازي کرد و راه ميرفت و آخر شب ساعت 1:30 براي صرف شام به عظيميه رفتيم . پسر قشنگم امروز هم حسابي خسته شده بود و هم گرسنه و وقتي اومديم خونه ساعت 3 صبح بود که آرين ماماني با اجازه همگي لالا کرد.....پسرم واقعا خسته نباشي امروز حسابي آتيش سوزوندي .....