آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

جاده چالوس و سوختگی پای آرین

1390/5/23 2:54
547 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه من و آرين و باباجونش و عمو وحيد و پسردايي بابايي و برو بچشون همگي رفتيم جاده چالوس. که البته با اينکه ساعت 9 صبح بود ولي از سمت کرج به جاده خيلي ترافيک بود و آرين هم از اين فرصت استفاده کرد و تا چند ساعت خوابيد . که بالاخره عمو وحيد و پسردايي که دنبال جاي خوب بودن رفتيم يه باغ خانوادگي و کنار رودخونه بساط کرديم.
عمو وحيد و ...جوجه به سيخ ميزدن و پسردايي منقل و آتيش رو آماده ميکرد و بابايي هم گوجه سيخ ميزد و آرين هم درحال شيطوني کردن و انگورهارو اين طرف و اون طرف ميريخت من هم عکس و فيلم ميگرفتم.
خلاصه ناهار با تلاش همگي آماده شد و صرف شد و همگي بابت پخت برنج و ديگر تدارکات از من تشکر ميکردن .  از چهره همه و همينطور خودم معلوم بود خيلي داره خوش ميگذره.بساط قليونها رديف شد و همه مشغول صحبت و قليون و ميوه خوراکي بوديم که آرين يه دفعه و با سرعت شيلنگ قليون رو کشيد و ذغال ريخت روي پاش. يه لحظه نفهميدم چي شد که درجا خشکم زد و بخودم اومدم و سريع به سمتش دويدم کنار رودخونه و آرين رو عموش سريع بغل کرد و پايش را فرو برد داخل آب. جالب اين بود همون لحظه
تا به شوهرم گفتم مواظب باش شيلنگو نکشه که آقا...... يه دفعه کشيد.پاي آرين تاول زدو خيلي ناراحت شدم و يه خورده سر باباش غر غر کردم و باباش هم تا 1 ساعت ناراحتي وجدان داشت تا اينکه با پماد سوختگي که همراه داشتم درد پاش خيلي بهتر شد و برديم کنار ماشين و براش موسيقي گذاشتيم و شروع به رقصيدن کرد و سرش رو تکون میداد و حسابی سرگرم شد و ديگه یادش رفت چه اتفاقی افتاده بود................
واز اين بابت خيلي خوشحال شديم که بيقرارياش تموم شد و دردش خوابيد و به ادامه پيک نيک ادامه داديم بچه ها همه پاسور بازي میکردن و بعدش خوردن میوه و چیپس و.......... ادامه داشت و باز هم بساط قليون براه شد ولي با احتياط بيشتر.هرکس از خاطرات بچگيش تعريف ميکرد و............ خلاصه اينکه اونروز خيلي خيلي خوش گذشت وساعت 7:45عصر همگي به سمت کرج حرکت کرديم ..... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)