آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

امروز پسر قشنگم تب کرده و خيلي ناراحتم...

1390/5/19 17:38
528 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بعداز ظهر با آرين و باباييش رفتيم خونه بابام و همسرم مارا گذاشت و رفت سر کار.
با آرين مشغول بازي بودم که اومد بغلم و دستش را انداخت دور گردنم و داغي دستاش منو از جا پروند.
و مامانم با داروي گياهي پاهاش رو شستشو داد و کمي تبش قطع شد ولي بعد نيم ساعت تبش اوت کرد و ديگه آروم و قرار نداشت.
 تا اينکه برديمش دکتر و به گفته دکتر گلوش چرک کرده بود و تب شديدي داشت که به موقع رسونده بوديمش .
خلاصه اينکه بعر از گرفتن داروهاش اومديم خونه و داروهاش رو خورد و خوابيد و کمي خيالم راحت شد.
شب....بهتره بگم نزديکاي صبح بود که صداي ناله و هذيون گفتن هاي آرين خونه را پر کرده بود .
طفلي بچم نمي تونست بخوابه تبش بالا رفته بود. پاشوره کردم و يه دستمال که پشت هم داخل آب خنک ميزدم روي سرش گذاشتم و باباش در بغل گرفتش و دور تا دور خونه مي چرخوند تا آروم بگيره و بخوابه تقريبا وقت دارو هاش شده بود و با خوردن داروها حدود 45 دقيقه مي خوابيد و باز هم با گريه از خواب ميپريد . همين طور تا صبح ادامه داشت البته تا فردا ظهر هم همينطور....( الهي بميرم بچم چي کشيد اين چند روز ديگه از شيطنت و بازيهاش خبري نيست فقط بغلم مياد و سرش را روي شونه هام ميذاره و گردنم رو بوس ميکنه الهي مادر قربون مهربونيش بره که در همه حال وفاداره).خداجون خودت کمک کن تا هر چی زود تر خوب بشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)