باغ بهشت مهرشهر
روز جمعه به یکی از باغهای مهرشهر رفته بودیم و سفارش چای داده بودیم. وقتی آوردن خیلی مراقب بودیم که آرین خودشو نسوزونه و از تخمه ها برنداره بخوره ولی..... آقا آرین کار خودشو کرده بود و دور از چشم من و باباش یه تخمه کدو ی بزرگ قورت داده بود . خلاصه اونروز از کرج تا تهران تا آخر شب به خودش پیچید و ما هم دردش را نمی فهمیدیم تا اینکه فردا صبح تخمه با مدفوعش دفع شد و بچم احساس راحتی کرد و آروم گرفت. هرچی بگم کم گفتم که آرین تو باغ چی کار نکرد... همه چی را بهم ریخت و پشتیهای اونجارو انداخت و دستمال کاغذیهارو همه را از جاش در آورده بود و بستنیهامون را زمین ریخت و نباتهای کنار چای را زمین انداخت و........خلاصه همینطور ادامه داشت و در آخر آقا ناراحت بود که داریم از اونجا میریم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی