آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

بیاد خاطرات گذشته....

1390/5/30 4:17
584 بازدید
اشتراک گذاری

این اولین باره........ دلم داره........ میگه آره......... دوستت داره!!!!

 یادش بخیر!!!!!!!!!! چقدر روزها زود میگذرن و چقدر دیر متوجه گذشت زمان میشیم.

4سال پیش  همچین روزی روزهای آخر فارغ التحصیلیم از دانشگاه بود و دیگه از درس و واحدهای تابستونی نفس راحت میکشیدم.با همسرم همکلاس بودیم و یاد و خاطره اون روزها  واقعا فراموش نشدنیه. شیطنتهای همکلاسیها و سربه سر استادا گذاشتن و تقلبها یه صفایی داشت و از طرفی اونیکه دوستش داری و یه روز همه زندگیت میخواست بشه را هر روز ببینی یه صفای دیگه.اون موقعها نمیفهموندم که بهش علاقه دارم غرورم اجازه نمیداد(برعکس همیشه اذیتش میکردم و اهمیت نمیدادم به حرفاش که میگفت: عاشقمه!!! ) تا اینکه بعد از 2 سال ناز کردن ...... عروس رفت که گل بچینه!!!! (این اولین باره........ دلم داره........ میگه آره......... دوستت داره!!!!) واینجا بود که به وقتش قشنگترین گل دنیارو چیدم تا واسه همه عمر برای خودم بشه  وحالا پس از گذشت 6 سال از اون روزهای قشنگ یه پسر خوشگل و ناز هم داریم که دیگه یه خانواده سه نفره خوشبخت هستیم!!!(خداروشکر)

 خاطرات تورو چه خوب چه بد حک میکنم             توی تنهائیهام فقط به تو فکر میکنم

  من عشقت رو به همه دنیا نمیدم                      حتی یادت رو به کوه و صحرا نمیدم

با تو می مونم واسه همیشه!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ایلیا
8 شهریور 90 4:25
عزیزم مطلبت من را هم برد به اون دوران.منم با همسرم همکلاس بودیم.دوران تکرار نشدنی برای من به دور از این غم بزرگی که توی سینمه.روزای وقتی همسرمو می دیدم توی دلم خالی می شد ولی دقیقا مثل شما فقط باهاش جر و بحث می کردم و اون چقدر هوای ما را داشت.دلم بدجوری گرفت وقتی مطلبتو خوندم.الان اون بهترینی که دیوانه وار دوسش داشتم پیشمه با یه گل پسر ناز که با دنیا عوضش نمی کنم ولی یه عزیزی دیگه پیششمون نیست.روزگار عجیبیه.یاد اون دوران شیرین تکرار نشدنی بخیر. می تونم بپرسم کدوم دانشگاه بودید و چی خوندید؟اگر دوست داشتید جواب بدید.ببخشید که سوال کردم. آرین ناز را ببوسید.