مادرم, دوستت دارم روزت مبارک...(درد و دلی با مادرم)
از کجا آغاز کنم...
از کجا آغاز کنم بیان قصه ای را که گویای عظمت و شکوه یک عشق باشد.
قصه عشقی که از دریا کهنسال تر است.
و آن عشق چیزی نیست جز مادر, که هدیه ایست الهی و مهر مادر , همچو مرواریدیست گرانبها.
آری..... من نیز همچو همسالان خود معنی مهر مادر و نگرانیهای پی در پیش را نمی فهمیدم .
تا اینکه خدای مهربون مثه همیشه در حقم لطف کرد و این بار مرا مادر خواند.
و حالا که یکسال از تولد فرزندم میگذرد معنی دلواپسی و نگرانیهای مادرانه را می فهمم . با وجود اینکه متوجه هیچگونه سختی نیستم ومادرم همیشه کمک حالمه.حال می فهمم که این همه سال بر مادرم چه گذشته و چه میگذرد...
اینجاست که میگن نگرانیهای یه مادر تمومی نداره و باید مادر بشی تا بفهمی...
(الهی فدای یه دنیا مهربونیت بشم مامان گلم که به معنای واقعی ستایش کردنی هستی...)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی