آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

آرین جون در دنیای بازی (واقع در شریعتی)

 هرهفته روز جمعه من و آرین جون بهمراه بابایی سه تایی به دنیای بازی میریم. و آرین خیلی با وسایل بازی این مجموعه سرگرم میشه طوریکه وقتی بیرون میاد حسابی خسته  میشه.ماشین بازی و قطار و قایق سواری رو از همه بیشتر دوست داره و تقریبا هر کدوم را سه یا چهار بار صف وای میسته تا دوباره سواریشونو تجربه کنه.... الهی قربونش برم من که اینقدر عشق ماشینه نفس مامان.....
30 دی 1392

آب پرتقال گيري آرين جون

اين روزها يکي از کارهاي باباجون گرفتن آب پرتقال و ليموشيرين براي ما هست.که با ويتامين رساني به بدن سعي ميکنيم جلوي سرماخوردگي را تا حدي بگيريم و در اين مقوله آرين جون هم به نوبه خودش سهيم هست و کمک حال باباجونشه و دوست داره آب پرتقال بگيره برامون و دستشون درد نکنه که اينقدر بفکر خانواده هستن .خيلي ممنون از لطفتون....دوستتون دارم عشقهاي من...
30 آذر 1392

پنجمین سالگرد ازدواجمون مبارک....

پنج سال پیش همچین روزی روز ازدواجمون بود و با همسرم بهم قول داده بودیم به نیت پنج تن پنجمین سالگرد ازدواجمون را به مکه یا کربلای معلی برویم که به خواست خداجونم و به دعوت از طرف آقا حضرت عباس(ع) و آقا امام حسین(ع) تونستیم برای روز تاسوعا و عاشورا و همینطور سالگرد ازدواجمون در کربلا حضور داشته باشیم و این بزرگترین و زیباترین هدیه ای بود که من و همسرم بهمراه پسر عزیزمون میتونستیم توی همچین روزی دریافت کنیم.....   ...
30 آذر 1392

سفر آرين جون به کربلاي معلي در روز تاسوعا و عاشورا

   ساعت سه از فرودگاه امام بسمت بغداد پرواز داشتيم که با دوساعت تاخير انجام گرفت. و شب را بسمت کاظمين حرکت کرديم و آنجا مانديم و فردا صبح بسمت سامرا براي زيارت رفتيم و بعد از صرف ناهار بسمت کربلا راه افتاديم.(البته با اسکورد هامرهاي عراقي چون منطقه سامرا امن نيست و خلاصه اينکه شب به کربلا رسيديم و بعد از اينکه وسايلهامون را داخل هتل گذاشتيم براي زيارت آقا حضرت ابوالفضل و آقا امام حسين به حرم رفتيم و اول به نيابت از طرف پدر خدابيامرزم زيارت کرديم و سپس براي شفاي همه مريض ها و همه کسانيکه التماس دعا داشتن و در آخر براي خودمان و آرين جون هم با باباجونش بسمت آقايون رفته بود و زيارت ميکرد......الهي قربونت برم کربلايي کوچولوي من که همه...
30 آبان 1392

خداحافظي آرين جون با دوستانش برای رفتن به سفر کربلا....

   روز يکشنبه صبح  قبل از رفتن به فرودگاه آرين جون براي خداحافظي با دوستاش و مربيش به مهد رفت و چون در مهد سفره حضرت رقيه و برنامه محرم داشتند نيم ساعت در آنجا ماند و با طبلي که روز قبل برايش خريده بودم بهمراه دوستانش کمي هم طبل زده بود و برنامه اجرا کرده بودند.... ...
30 آبان 1392

آرین و ملینا در پارک ارم....

جمعه شب من و آرين جون و بابايي بهمراه دوستامون همگي به پارک ارم رفتيم و کلي بازي کرديم و خيلي خوش گذشت. آرين و ملينا(دختر دوستمون) دستهاي همديگه رو گرفته بودن و داخل پارک به اينطرف و آنطرف ميرفتن و با ذوق به وسايل بازي نگاه ميکردند.من وآرين و ملينا و مامانش چهارتايي تونل وحشت رفتيم و آرين که براش عادي بنظر ميومد و احساس وحشت نداشت آخر تونل از صداي آقايي که ماسک اسکلت بصورت داشت ترسيد و بغض کرد.سپس همگي سوار ترن شدن و من چون ميترسيدم کنار بچه ها ايستادم و مراقبشون بودم و اين دوتا هم با تعجب به حرکت ترن نگاه ميکردن و آرين باباشو نشون ميداد و صداش ميکرد و در آخر آرين و ملينا رو برديم به عکاسي داخل پارک صورتهاشون رو گريم عروسکي کردند و عکس ...
29 مهر 1392

گردش برون شهری به برغان...

تقریبا هر هفته بعدازظهر جمعه برای گردش بسمت برغان میریم و این هفته همگی با دوستامون دسته جمعی رفتیم و خیلی خوش گذشت.... برای خرید خشکبار میدان برغان نگه داشتیم و خرید کردیم و با اینکه هوا سرد بود.... ولی نمیشد از بستنی های معروفشون که با شیر گوسفند تهیه میشه گذشت و خلاصه در آخر برای اینکه دور هم بشینیم و صحبت کنیم و بگیم و بخندیم  به یک سفره خونه رفتیم . البته انتخاب سفره خونه سلیقه خودم بود ولی ای ول به خودم عجب جایی بود واقعا نمای زیبایی داشت و حسابی برای دکور داخلش هنر به خرج داده بودند البته قیمتهاش هم مثه دکورش زیبا بود ...
29 مهر 1392

عصر پاییزی یک روز جمعه...

عصر پاییزی همگی خوش........... امروز قراره من و آرین جون و باباجون سه تایی بریم پارک پیاده روی کنیم و آرین جون هم با وسایل پارک بازی کنه که یه دفعه بخاطر سردی هوا تصمیمون عوض میشه و برای گردش به مراکز خرید شهر میریم و آخر وقت هم یه سر به آتیشگاه رفتیم که خیلی خوش گذشت.... اینها هم عکسهایی از ورزش کردن آرین جون در حیاط منزلمون هست که طبق عادت همیشگی آرین جون هنگام رفت و برگشت به منزل باید حتما انجام بده:((الهی قربونت برم نفسم... پسر ورزش دوست و ورزشکارم....)) ...
29 مهر 1392

16 مهر روز جهانی کودک مبارک...

من هم به نوبه خودم امروز(( روز جهانی کودک )) را به همه بچه های خوب و گل ایران زمین تبریک میگم و برای همشون آرزوی موفقیت و تنی سالم و دلی خوش دارم.انشااله که همه بچه ها زیر سایه پدر و مادرشون بزرگ بشن و در آینده به درجات عالی برسند.  پسر قشنگم آرین جون روزت مبارک عزیزدل مامان انشاله که همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه و یه روز که بزرگ شدی و نویسنده وبلاگت شدی این مطالب را بخونی و لذت ببری نفس مامان عاشقتم.... امروز تو مهد کودک آرین جون بمناسبت روز جهانی کودک جشنه و قراره به بچه ها یه لیوان هدیه بدهند که عکسشون روی لیوان چاپ شده و از این به بعد توی مهد هرکسی با لیوان خودش که عکسش هم روشه آب بخوره!!!!  &n...
29 مهر 1392

سفر آرین جون به مشهد مقدس

چند روز تعطیلات خرداد را برای زیارت و همچنین ادای نذرم بسمت مشهد مقدس رفتیم و مثه هر سال خوش نگذشت نه به من و نه به آرین جون و دیدار از روستاهای سبزوار و بازی با بره ها تنوعی بود برای من و آرین و خلاصه برای زیارت رسیدیم مشهد مقدس. و آرین جون بهمراه باباجونش برای زیارت بسمت ضریح رفتن و نذر من را داخل ضریح انداختن و کم کم بسمت شمال راه افتادیم و چون گردشی رفتیم و برگشتیم فرصتی نموند برای رفتن به شمال و کنار دریا و از سمت فیروزکوه برگشتیم و یه جا نگه داشتیم برای استراحت که یه پارک خیلی زیبایی داشت و آرین حسابی بازی کرد و اونجا بیشتر بهمون خوش گذشت....  
15 مهر 1392