آرین و ارنیکا در قصر شادی...
امروز من و عمه آرین تصمیم گرفتیم آرین و ارنیکا( دختر عمه آرین) را ببریم قصر شادی تا حسابی بازی کنند و همینطور دوتایی سوار قطار بشن. توی راه آرین دستمو محکم گرفته بود(البته توی خونه قول داده بود جلوتر از من راه نره و دستمو بگیره که پسر قشنگم به قولش هم عمل کرد.....آفرین قشنگ مامانی) و ارنیکا هم همش بهونه میگرفت که بره بغل مامانش و در آخر کار خودش رو هم کرد. رسیدیم قصر بازی و دوتایی سوار قطار شدن و ده دقیقا گشت زدند. تا اینکه رفتن سمت وسایل بازی که آرین حسابی حال کرده بود و اول سراغ استخر توپ رفت و بعد به ترتیب همه بازی هارو رفت. توی استخر توپ احساس میکرد توی استخر آبه عزیز دلم.... برای خودش پشتک میزد...شیرجه میرفت و...... ارنیکا هم تقریبا خودشو مشغول کرده بود ولی با خونه سازی و بادکنک..... راستی دوتا هم بادکنک از قصر شادی برای آرین و ارنیکا گرفتم که حسابی باهاشون توی راه برگشت مشغول بودن تا اینکه همگی رفتیم برای صرف آبمیوه به آبمیوه فروشی که دیگه بیخیال بادکنک شدن و رفتن سراغ هویج بستنی که حسابی خستگی از تنشون در اومد.