اولین برف سال 90
زردی پاییز که پرید پیر زمستانی رسید
بارید بارید به هرجا باران و برف وسرما
لالا لالا درختها بخوابید زیر برفها
امروز سه شنبه تقریبا ساعت حدود 3:45 صبح بود که آسمون شروع به باریدن کرد.اونم چه باریدنی زمین کمی سفید شده بود ولی سقف ماشین حدود3 سانت برف نشسته بود....وقتی از پشت پنجره به حیاط نگاه کردم و برف را دیدم خیلی خوشحال شدم از شدت خوشحالی ساعت 4:20 صبح همسرم را هم بیدار کردم که برف را ببینه.آخه ما هر سه تامون برف را دوست داریم و عاشق برف بازی هستیم.ولی با این برف کم نمیشه آدم برفی درست کرد.ساعت 11 صبح وقتی آرین از خواب بیدار شد.بغلش کردم و بردم پشت پنجره و پرده را کنار زدم تا برف را تماشا کنه.اینقدر ذوق کرده بود تا ساعت 3 بعدازظهر اشاره میداد که بغلم کن برف ببینم و به برف میگفت** بف**.خلاصه شب که خونه بابام بودیم چراغ اتاق را خاموش کردیم و با هم نشستیم باز هم به تماشای برف. و مادرجون هم با چای داغی که به موقع رسونده بود فضا رو خیلی خواستنی و دلنشین کرده بود.(شعر بالا برای دوره دبستان خودمه که از کتاب چهار فصل که ثلث اول ممتاز شده بودم جایزه گرفتم و همیشه حفظ بودمش). راستی عکس بالا مربوط به برف امروز هستش که روی درخت خرمالوی حیاط نشسته.