آرینآرین، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

شاهزاده کوچولوی ما آرین

نوشته های شیرین و تلخ بارداری

1390/1/27 3:53
1,151 بازدید
اشتراک گذاری


          مهربون مامان سلام            niniweblog.com                

عزيز دلم ..... کوچولوي نازم ...... مامان فداي اون قلب خوشگل مهربونت بشه.

امروز روز خيلي خيلي خوبي بود....

جواب آزمایش خون مثبت بود و بابایی بی صبرانه منتظر شنیدن جواب......

برات بگم از بابا ..... خبر رو که شنيد چشماش برق مي زد ....... اينقدر خوشحال شد ....

هر صبح که از خواب بيدار میشدم همينطوري خوابالو و کسل دست می گذاشتم رو دلم ......

وااااااااااااااااااااااااي خدا جون ......

هنوزم باورم نمي شه ..... احساست کردم ...

عزيزکم ..... گلکم ..... نفسم ...... قلب مهربونت تند تند داشت زير دستم مي زد.

مي خواستم گريه کنم .

دست گذاشتم رو قلب خودم .... خيلي کندتر از ضربان تو دلم بود....

نبض دستم رو گرفتم ...... اونم کندتر بود....

وقتی بار اول سونوگرافی رفتم صدای قلبت تالاپ تولوپي مي کرد براي خودش....

وااااااااااااااااااي خدا شکرت .....

مدتها آروم و بي صدا دراز کشيدم و به تو فکر کردم ...... و با همه وجود احساست کردم.

درست سمت چپ دلم.

تو دلم مدام خدا رو شکر مي کردم و قربون صدقت مي رفتم....

از صبح تا حالا مدام دراز مي کشم و با تمرکز دنبالت مي گردم ولي ديگه حست نکردم..... خب کوچولويي هنوز مامانم.

روزها همین طور می گذشت و حال من خرابتر از روز قبل میشد.....

حال خرابی امانم نمیداد و دیگه فقط صبحها نبود که حالت تهوع داشتم  شبانه روزی شده بودم و هیچی نمیخوردم و غذا و آب و...................خوردن همه چی برام یه آرزو شده بود و به لطف آمپولهای ویتامین و سرم ها ۹ماه بارداری به اتمام رسید و گل مامان ... نفسم... زندگیم... و همه هستی من وبابایی پا به عرصه وجود گذاشت. قربون اون قدم مبارکش که با خودش برکت و شادی آورد....

خداي خوب و بزرگ و مهربون شکرت به خاطر همه خوبيات.... دوستت دارم.

اميدوارم ما لياقت اين همه لطفت رو داشته باشيم....

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)