درگذشت پدر عزیزمان....
آن گنج نهان در دل خانه پدرم بود
هم تاج سرم بود هم بال و پرم بود
هرجا که زمن نام و نشانی طلبیدند
آوازه نامش سند معتبرم بود
**پدرم روحت شاد و یادت گرامی**
امروز هشت روز از درگذشت پدر عزيزم ميگذره و من همچنان در شوک از دست دادنش مانده ام. هنوز باورم نميشه که ديگر پدرم در کنارم نيست....خيلي دلتنگم ...دلتنگ اون روزهايي که صدای صحبتها و خنده هايمان فضاي خانه را پر ميکرد....يادش بخير چه روزهاي خوب و پر خاطره اي.... پدر! من در غم نبودنت آرام آرام ميگريم و ميسوزم و دلتنگم....دلتنگ لبخندهای شیرینت که خستگی را از تن در میاورد و وجود نازنینت همیشه قوت قلبی بود برای من.... ولی افسوس!!!!!! که اینک من مانده ام و یک دنیا تنهایی/ من مانده ام با کوله باری از غصه... پدر! از روزیکه رفتی از کنارم شبها زود میخوابم شاید خوابت راببینم و باهام حرفی بزنی ولی افسوس که یکبار بیشتر به خوابم نیومدی و آن هم جز یه لبخند پر معنا چیزی نثارم نکردی......
دوستدار همیشگی تو
امروز که این مطلب را اضافه میکنم بیست و یک روز میگذره از فوت پدرم و حالا دیگه هر شب پدرمو در خواب میبینم و باهام حرف میزنه ولی بیشتر بجای حرف لبخند ملیحی بر لبانش نقش بسته همان لبخندهایی که همیشه عاشقش بودم و هستم حتی در خواب..... پدرم دوستت دارم و همیشه در قلبم جای داری.....