مهمونی شبانه (2)
اين پنجشنبه ما خونه يکي از دوستاي بابايي دعوت بوديم و آرين تا تونست آتيش سوزوند و با مبينا سر يه ماشين دعواشون شد و مبيناي ده ساله قهر کرد و مثلا داشت گريه ميکرد و آرين هم با پررويي تمام رفت و ماشين را از دستش گرفت. وشب هم که بابایی و دوستاشون اومدند و شام خورديم و رفتيم جاده چالوس چاي و ... آرین هم با سه چرخه کمی بازی کرد و اومد توی جمع وبا آهنگی که سفره خونه گذاشته بود با یکی از دوستای بابایی نانایی کردن بقول آرین جون. ودر آخر رفتيم پل خواب آش خورديم و هوا خیلی سرد بود و آش خیلی مزه داد و آرین خیلی خوشش اومده بودو امشب هم خيلي خيلي خوش گذشت.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی