عروسي دوست باباجون
آرين که خيلي ذوق رفتن به اين عروسي را داشت و قبل رفتن همش ميگفت من ميخوام برقصم و گفتيم اشکالي نداره برقص..... بالاخره روز عروسي شد و آرين کنار عروس و داماد کلي براشون رقصيد و با داماد عکس گرفت و با بچه ها کلي بازي کرد و درآخر عروسي هم بوق بوق بازي که به آرين خيلي حال داد و بادکنکي که باباجونش از جلوي تالار براش خريده بود را از ماشين بيرون مياورد و باي باي ميکرد....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی